من با تو ام ای رفیق ! با تو


همراه تو پیش می نهم گام

در شادی تو شریک هستم


بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق ! با تو


دیری ست که با تو عهد بستم

همگام تو ام ، بکش به راهم


همپای تو ام ، بگیر دستم

پیوند گذشته های پر رنج


اینسان به توام نموده نزدیک

هم بند تو بوده ام زمانی


در یک قفس سیاه و تاریک

رنجی که تو برده ای ز غولان


بر چهر من است نقش بسته

زخمی که تو خورده ای ز دیوان


بنگر که به قلب من نشسته

تو یک نفری ... نه ! بیشماری


هر سو که نظر کنم ، تو هستی

یک جمع به هم گرفته پیوند


یک جبههٔ سخت بی شکستی

زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه


بالاتری از نژاد و از رنگ

تو هر کسی و ز هر کجایی


من با تو ، تو با منی هماهنگ